"الف ب پ ت"
ت و تبر به سینه زن که غم دگر رها شود
از این حصار تَنگ و تار، نَفَسنَفَس جدا شود
تبر بزن بـه سینه تا روان شـود رَهی به غم
یـا کـه رَهِ نَفَسزنی، بـه نای مـن روا شود
"ث جیم چ ح"
ح و حروفِ بیصدا، نیایَد از دلم نوا
غمی سکون و بیصدا دگر شده تمامِ ما
نبین مرا که ساکتم، خنده به لب نشاندهام
تمامِ عضو و جان من ز هم شده جداجدا
"خ دال ذال ر"
ر و روا نبوده تـا، چنین شود جوانیام
خدا چنین خداییات که عمقِ غم چِشانیام؟
به زیر غصههای دَد، زمین همیشه خوردهام
زمین که پُر کلوخه و به روی آن کِشانیام؟!
"ز ژ سین شین"
شین و شبی که تیره مانْد، روشنیِ سحر ندید
از آنشبِ غمین و نحس بهپشت هم غمی رسید
مثالِ لیل و شام ما، مثال عقربی شده...
که متصل به جانِ ما، ز زهر خود فقط گَزید
"صاد ضاد طا ظا"
ظا و ظهورِ زندگی، ظهورِ سختیِ کلان
همیشه زور و قوهاش، به جان ما شُدَش نشان
در این زمان زندگی ندیدهام به جـز چنین
تمام زندگی فقط، به حسرت و غم و خزان
"عین غین ف قاف"
قاف و قلم که سر دهد، مصیبتِ زمانه را
مصیبتِ فِسـردگی، به کنج آشیانه را
قلم همیشه بوده است همنفسِ روانِ درد
همیشه بر دلم زده، مرهم شاعرانه را
"کاف گاف لام میم"
میم و منم که خستگی بهاستخوان رسیدهاست
چنان که زندگی به تَن، به جز عزا نچیده است
چنان که از روز ازل، ندیده دلخوشی دلم،
گمان که موریانهای دلخوشیام جویده است
"نون واو ه ی"
وَ یِ و یُسْرِ حقهباز، کجـا شدَش رَهی روان؟
کجا به پشت سختیام یُسْر و طرب بشد نشان؟
به شرح سورهها بخوان نبوده بعدِ عُسْـرِ یُسْـر،
که زیر بارِ حزن و غم، کمر فقط شُدَش کمان!
رقیه ساویز